شب مهتابی

به نام خدایی که داشتنش جبران همه نداشتن هاست..

شب مهتابی

به نام خدایی که داشتنش جبران همه نداشتن هاست..

خاطرات تلخ من! فصل پانزدهم

با رفتن بی بهانه مادرم و گذشت چند هفته مطمئن شدیم که دیگه انتظار بازگشتی از جانب اون وجود نداره.

سعی داشت ما رو فراموش کنه.

حتی تماسی هم ازش نداشتیم. هربار برادرم ازم میپرسید که مادر با شما تماسی داشته ؟

بهش فقط نگاه میکردم.

و داغ دلم تازه می شد.  خوشحالی و رضایت تو چهره زن پدرم کاملا مشخص بود. چون مادرم خیلی راحت و بی دردسر از صحنه کنار رفته بود . هیچ جنگی به پا نشده بود. خیلی راحت چتر نیمه بسته حمایت و محبتش رو بست و رفته بود.


وما رو با یه غریبه تنها گذاشت. از یه طرفی زن پدرم خیلی راضی به بودن ما هم نبود. خوب سه تا بچه بزرگ شده دیگری بقول خودش براش کنار اومدن با ما خیلی سخت بود. 

بخصوص من که هیچ راهی براش نمیزاشتم که بتونه با من رابطه ای برقرار کنه . همیشه می گفت بچه ای به بداخلاقی تو ندیدم.

دلم ازش حسابی پر کینه بود مسبب تمام بی پناهی ها و تنهایی هامون رو اون میدونستم. ولی بعدها اون قدر که پدر و مادرم رو مقصر میدونستم ازش کینه ای به دل نداشتم . چون هرچی بود غریبه بود.

هرچقدر از اون تو اون زمان بدم میومد برادر کوچکم رو دوست داشتم.چهره معصوم کودکانه اش برام آرامش بخش بود . 

تو اوج ناراحتیم وقتی بقلش می کردم و میبوسیدمش به آرامش عجیبی میرسیدم. و این نقطه ضعقم از چشم زن پدرم دور نمونده بود.

با وجود درس و مدرسه همیشه نگهداری بچه رو میسپرد به من و خودش دنبال کارای شخصیش و مهمونیها و دوره های تموم نشدنی خودش می رفت.

تنها کارش درست کردن غذا بود و نظارت به کارهای ما که بقول خودش میخواست خونه داری  رو بهمون آموزش بده.خوب پدرم رو تو این مدت کوتاه شناخته بود

و میدونست که بین ما سه تا، خواهرم پیش پدرم جایگاه خاص خودش رو داره برای همین با خواهرم رابطش رو صمیمانه حفظ می کرد. ولی خواهرم اخلاق خاص خودش رو داشت و خیلی کم به حرفش گوش میداد و هر کاری که دلش میخواست انجام میداد .

و این مسئله باعث میشد برای خانم بهانه ای باشه که نسبت به مادرم بدگویی کنه و مرتب بی مسئولیت و بی کفایتیش رو نسبت به خونه داری و بچه داری پیش پدرم و دیگران گوش زد کنه.

سعی کردم از همون زمان هر کاری که به من میسپرد به بهترین شکل انجام بدم که حرفی و انتقادی نسبت به مادرم نداشته باشه. 

بهترین سالهای زندگیم که میتونست برام شیرین ترین و خاطره انگیز ترین روزای دوران نوجوانیم باشه فقط کار خونه کردم و همیشه نگران کارهای بچه گانه و مسخره خواهرم بودم و از بچه  مراقبت می کردم و در نهایت زمانی اگه برام مونده بود درس می خوندم.

بخاطر رابطه نا خوشایندی که  بین من و پرسنل مدرسه بوجود اومده بود و باعش مادرم بود.خیلی زیاد تو چشمشون بودم و منتظر بهانه ای از جانب من که بتونن حسابی شخصیت شکل نگرفته من رو خرد کنن. هنوز نمیتونم درکشون کنم چرا اینقدر من براشون مسئله بودم.

با وجودی که خودم بعد از سالها در کنار بچه هاتدریس می کنم. هیچ بچه ای برام با دیگری فرقی نمی کنه حتی چهره هاشون.

هیچ لحظه ای رو تو مدرسه برای خوندن درس از دست نمیدادم حتی تو مسیر رفتن و برگشت درسامو مرور می کردم چون تو خونه زمانی برام باقی نمیزاشت از اینکه به خواهرم کاری نداشت همه زورش به من میرسید . عصبانی بودم ولی هیچ وقت نمیزاشتم بین من و خواهرم فاصله بندازه شاید منتظر همین بود..

همیشه بهم می گفت تو چطور با اخلاق خواهرت کنار میای ؟ 

برای اون زن درک رابطه ما سه خواهر و برادر سخت بود و اینو بارها تکرار میکرد. که با داشتن مادر بی مسئولیت اینا سه تا خودساخته شدن.

دلم نمی خواست از مادرم بد گویی کنه و گناه نابخشودنی خودش و پدرم رو فقط به گردن مادرم بندازه.

ولی هر بار خواهرم یه بهانه ای دستش میداد.اگه درست رفتار می کردیم پیش پدرم خودش رو دلسوز و مهربان جلوه میداد . که ببین دارم زحمت می کشم با بچه های تو سر و کله میزنم تا درست بزرگ بشن.

اوایل زمستون همون سال یرای چندمین بار با خواهرم دعواشون شد با وجودی که اوایل با هم خیلی خوب بودن و میشد فهمید که اخلاق خواهرم رو تحمل می کنه ولی هرچه می گذشت جا پاش تو خونمون محکمتر میشد . 

دیگه کنار نمیومد و باهاش بحث میکرد.. خواهرم هم  کم نمی آورد. و همیشه  صدای داد و بیدادشون بلند بود.

نمیدونم چرا پدرم هیچ وقت به هیچکدومشون نمی گفت کوتاه بیاین . ولی همیشه خدا داشت برام خط نشون می کشید . همیشه بین من و خواهرم فرق میزاشت .بچه خوب اون بود و بچه بی منطق و نا اهلش من .

یه زمانی دلم برای این فرق بزرگ بین من و خواهرم پر درد بود و از پدرم دلگیر بودم.

 ولی بعدها دردهای بزرگتر جاش رو با این درد پیش پا افتاده زندگیم پر کرد. یه روز بعد از سالها به این نتیجه رسیدم که کسی که عاطفه پدر بودن رو نداشت ازش انتظار محبت داشتن خیلی بی مورد بود.



                                             ادامه دارد....

نظرات 3 + ارسال نظر
سمیرا سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:51 ق.ظ http://patoghe2oosti.blogsky.com

گلم به منم سر بزن واسه تبادل لینک خبر بده

بیست رنک سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:28 ب.ظ http://20rank.com

بیست رنک یک مرکز تبلیغاتی است که علاقه مند است شما را به صورت رایگان برای کسب درآمد به عضویت درآورد.
جایی که شما با کلیک کردن و دیدین تبلیغات کسب درآمد خواهید کرد و جایی که موسسات و نفرات ،ایده ها ، محصولات و خدمات خود را به نمایش می گذارنددر تجارت ما همه یک برنده هستند،
شما با استفاده از یک متود ساده و کارآزموده شده می توانید هم درآمد داشته باشید و یا محصولات خود را به نمایش بگذارید.
مهمتر از همه اینکه ما با ادغام چندین روش در دنیای بزرگ تبلیغاتی اینترنت این موسسه را بنا کرده ایم و با استفاده از مجهزترین وسایل و امکانات آمده ایم تا جای بحق خود را در این تجارت داشته باشیم پس با خیال راحت به ما به پیوندید ،
ما آمده ایم تا با شما رشد کنیم

شیده یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:10 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد